بر ما گذشت نیک و بد ، اما تو روزگار !
فکری به حال خویش کن ، این روزگار نیست
.
.
.
.
از دل دیوانه ام دیوانه تر دانی که کیست ؟
من که دایم در علاج این دل دیوانه ام
.
.
.
.
همی گویی غمش را در دل نگهدار
نصیحت گو ! نمی گویی دلت کو ؟
.
.
.
.
گر ز دیده نهان شدی چو پری
از نظر غایبی و در نظری
رخ خوبت به هر چه پنداریم
خوب چون بنگریم خوبتری
.
.
.
.
خواهی که که غریق بحر عشاق شوی ؟
مشنو ، منگر ، مگو ، میندیش ، مباش
.
.
.
.
پیداست حال دل ز پریشانیم ولی
هرکس سوال می کند انکار می کنم
.
.
.
.
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
.
.
.
.
گفتم ار عاشق شوم ، گاهی غمی خواهم کشید
من چه دانستم که بار عالمی خواهم کشید !
شعرهای قشنگی نوشتیی
چندتاشون رو یاد داشت کردم.
ممنون ! قابلی نداشت !