ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
دل گیجه گرفته ام ؛ در صفر مطلق ذوب می شوم وقتی به کفش هایم کنار کفش هایش فکر میکنم
.
.
چه گناهی دارد سماوری که داغ دیده است ؟؟؟
.
.
من طعم شیرین یافتن را در طعم تلخ از دست دادن یافتم
و در این میان سهم من تنها یک یادت به خیر ساده بود
.
.
صدای زندگی را میشنوم همه جا ، فرا میخواند مارا
ترا ! برای در آغوش کشیدن معشوق ات
مرا ! برای در آغوش کشیدن زانوی غم
.
.
شیرین بهانه بود
فرهاد تیشه می زد تا باور نکند صدای مردمانی را که در گوشش می خواندند
دوستت ندارد
ادامه مطلب ...