همیشه به من میگن مثل بچه ی آدم رفتار کن
ولی من نمیدونم باید مثل هابیل باشم یا قابیل ؟
.
.
.
.
به اندازه ی تمام سه نقطه های دنیا با تو حرف داشتم
اما
نقطه نقطه نقطه
.
.
.
.
چه فرق می کند وسوسه سیب یا حوا برای کسی که آدم نیست
.
.
.
.
سیگارت را با او روشن کن !!!
تکلیفت را با من !!!
.
.
.
.
سعی کن در زندگی یکرنگ باشی ، فرش هزار رنگ را همه زیر پا می اندازند
ادامه مطلب ...خداحافظ ای ماه شبهای تارم
خداحافظ ای درد جانسوز جانم
خداحافظ ای عشق روزای خوبم
خداحافظ ای شور و شوق حضورم
.
.
.
.
آمدی چه زیبا ، گفتم دوستت دارم چه صادقانه
پذیرفتی چه فریبنده
نیازمندت شدم چه حقیرانه
به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه
واژه غریب خداحافظ به میان آمد چه بی رحمانه
و من سوختم چه عاشقانه
.
.
.
.
میگویم سلام ، هیچکس جوابم را نمیدهد
پس خدانگهدار میگویم شاید از سر اتفاق ، یک نفر دست هایش تکان بخورد
.
.
.
.
شرر زدی جگرم ، نازنین خداحافظ
شکست بال و پرم ، نازنین خداحافظ
دوان به سوی تو بودم ، که از جفا تیری
زد عشق بر کمرم ، نازنین خداحافظ
.
.
.
.
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!
.
.
.
.
طعم خیس اندوه و اتفاق افتاده
یک آه !!! خداحافظ ، یک فاجعه ی ساده
خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد
یه سایه شبیه من ، پشت پنجره پژمرد
غرور من که زسختی به کوه میمانست
کمر به کشتن خود بست و خاک پای تو شد
دلم که به همه بیگانه بود و یار نداشت
چه دید در تو که اینگونه آشنای تو شد ؟
.
.
.
.
هیچ وقت مغرور نشو ، برگ ها وقتی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند
.
.
.
.
گرچه ای دوست غرور دلت احساس مرا درک نکرد
آفرین بر غم عشقت که مرا ترک نکرد
.
.
.
.
ز چشمت اگر چه دورم هنوز
پر از اوج عشق و غرورم هنوز
قبول است عمر خوشی ها کم است
ولی با توام پس صبورم هنوز
.
.
.
.
انسان های آزاده ، دل شکسته و پر غرور خود را پنهان می کنند
ادامه مطلب ...دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت
جز نور تو در عرصه ی آفاق نیافت
هنگام نهادن قدم بر سر خاک
دیوار حرم به احترام تو شکافت
.
.
.
.
زان سبب ماه رجب ماه خداست
که اندر آن میلاد شاه لافتی ست
شد رخش از کعبه ظاهر ، عقل گفت :
چون که صد آمد نود هم پیش ماست
.
.
.
.
حجت حق ، از حریم حق ، به امر حق عیان شد
روشن از نور رخش ، ارض و سما ، کون و مکان شد
خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق
حق به مرکز جا گرفت ، باطل گریزان از میان شد
.
.
.
.
ذکر من ، تسبیح من ، ورد زبان من علی است
جان من ، جانان من ، روح و روان من علی است
تا علی ( ع ) دارم ندارم کار با غیر علی
شکر لله حاصل عمر گران من علی است