تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم ، به شوق توست که تکرار میشود هر سال …
.
.
بیا دو باره پاک کن ز جاده ها غبار را
به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را
تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو
بیا و پاک کن ز دل حدیث انتظار را
.
.
این عشق آتشین ز دلم پا نمی شود
مجنون به غیر خانه ی لیلا نمی شود
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند
هر یوسفی یوسف زهرا نمی شود
.
.
ای طبیبا به سر بستر بیمار بیا
بهر دلداری دلسوخته زار بیا
تو که دل را به نگاهی بربودی ز کفم
به پرستاری بیمار دل افکار بیا
.
.
چشمی به تاج و تخت ندارم ، مرا بس است یک صندلی برای نشستن کنار تو …
.
.
به راه بیاییم تا از راه بیاید…
.
.
بر مهدی و آن هاله نورش صلوات
بر خال لب و جام ظهورش صلوات
بی پرده همه انس و ملک می گویند
بر سال و مه و وقت ظهورش صلوات
.
.
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه ی توست
ورنه عشق تو کجا ، این دل بیمار کجا ؟
کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا ، عبد گنهکار کجا ؟
.
.
پر از عطشم ، مرا تو دریایی کن
سرشار از احساس و تماشایی کن
هر چند که ما بدیم و پیمان شکنیم
ای خوب بیا دوباره آقایی کن
.
.
الا که راز خدایی
خدا کند که بیایی
شب فراق تو جانا
خدا کند به سر آید
سر آید و تو بیایی
خدا کند که بیایی
به دیده ها همه نوری
به سینه ها تو سروری
به دردها تو دوایی
خدا کند که بیایی