از بعثت او جهان جوان شد
گیتى چو بهشت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک
بر جمله مسلمین مبارک
.
.
.
.
به امر رب خود لبیک گوییم
به همراه ملائک جمله گوییم
سلام و رحمت حق بر محمد
اللهم صل علی محمد
.
.
.
.
ای شاه سوار ملک هستی
سلطان خرد به چیره دستی
ای ختم پیمبران مرسل
حلوای پسین و ملح اول
سر خیل تویی و جمله خیلند
مقصود تویی همه طفیلند
.
.
.
.
یا رحمت للعالمین ! جبریل می خواند تو را
ای منجی کل بشر ! بیرون بیا از این سرا
تو شهریار عالمی تا چند در غار حرا ؟
ای یوسف مصر وجود ! از چاه تنهایی درآ
.
.
.
.
یا محمد ای خرد پابست تو
ای چراغ مهر و مه در دست تو
هر زمان گلواژه هایت تازه تر
بلکه از هستی بلند آوازه تر
ختم شد بر قامتت پیغمبری
این ترا باشد دلیل برتری
.
.
.
.
شد ورد زبان ثنای قرآن
از مرحمت خدای قرآن
برپا شده جشن باشکوهی
در محفل ما برای قرآن
.
.
.
.
همان احمد که سرمستان سرمد
بخوانندش ابوالقاسم محمد
محمد ، میم و حا و میم و دال است
تدارک بخش عدل و اعتدال است
.
.
.
.
تویی هم مصطفی و هم محمد
تو را در آسمان نامند احمد
تو کانون صفا مرد یقینی
تو عین رحمه للعالمینی
.
.
.
.
بعثتِ نه این سرور ، سرور ولایت است
مبعثِ نه این چراغ ، چراغ هدایت است
خورشید چون ز شرق حرا پرتو افکند
احمد نه این فروغ ، فروغ رسالت است
.
.
.
.
نور عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد
.
.
.
.
ای پادشاه عالم عشقت به سینه دارم
در قاب سینه ی خود عکس مدینه دارم
دارم ولایت تو ، در دل محبت تو
سرمست جام عشقم ، در شام بعثت تو
.
.
.
.
غار حرا سراسر لبریز نور سرمد
جبریل آمد و گفت قم فانذر محمد
برخیز و رهبری کن ، بر یار یاوری کن
بر خلق هر دو عالم ، از حق پیمبری کن
.
.
.
.
محمد پاک و شفاف و زلال است
که مرات جمال ذوالفقار است
محمد تا نبوت را برانگیخت
ولایت را به کام شیعیان ریخت