فقط اس ام اس و پیامک و مسیج

اس ام اس های جدید و گوناگون و توپ و باحال و پیامک روز و مسیج های قشنگ و جالب

فقط اس ام اس و پیامک و مسیج

اس ام اس های جدید و گوناگون و توپ و باحال و پیامک روز و مسیج های قشنگ و جالب

شعر فوق العاده زیبا از جبران خلیل جبران

من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی که صداقت میکاشت
گرچه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم و هر پنجره ای
که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا میداند ، بی کسی از ته دلبستگی ام پیدا بود
من نه عاشق بودم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم
که مرا از پس دیوانگی ام میفهمید
آرزویم این بود
دور اما چه قشنگ
که روم تا در دروازه نور
تا شوم چیره به شفافی صبح
به خودم می گفتم
تا دم پنجره ها راهی نیست
من نمی دانستم
که چه جرمی دارد
دستهایی که تهی ست
و چرا بوی تعفن دارد
گل پیری که به گلخانه نرست
روزگاریست غریب
تازگی میگویند
که چه عیبی دارد ؟
که سگی چاق رود لای برنج ؟
من چه خوشبین بودم
همه اش رویا بود
و خدا می داند
سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود ...

نظرات 1 + ارسال نظر
خاطره 27 مهر 1391 ساعت 01:41

مرسی سلیقه...!واقعا قشنگ بود.
بازم مرسی

من فکر نمیکردم این شعر مال خلیل جبران باشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد